گروه تفريحي لوكس ها

گروه تفريحي لوكس ها
 
msn30.760.ir
Design by : NazTarin

ورود اعضا:

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 4
بازدید هفته : 2
بازدید ماه : 278
بازدید کل : 119311
تعداد مطالب : 169
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

100804872448 درخواست ازدواج رویا ازخسرو پسردانشجو تهرانی رنگ خون گرفت
جم : وقتی خسرو با حالتی پریشان به خواهرش گفت که رویا دختر مورد علاقه اش را با چاقو زده است، خانواده او باور نکردند که این عشق رنگ خون به خود گرفته است، چرا که می دانستند خسرو بشدت به رویا علاقه دارد و برای این که بتواند با او ازدواج کند تلاش زیادی کرده است.

چند ساعت بعد خبر رسید که رویا در بیمارستان جانش را از دست داده و خسرو به اتهام قتل بازداشت شد و هر چند این جوان اصرار زیادی دارد که به عمد ضربه چاقو را به قلب دختر جوان فرو نکرده، اما اصرار خسرو بر این موضوع نتوانست برای او کاری بکند.

عطار نماینده دادستان تهران می گوید: خسرو و رویا در پارک با هم بحث کردند و رویا خواستار پایان دادن به این رابطه با شکلی که بوده، شده است. اما خسرو قبول نکرده و به جای این که به خواسته دختر جوان تن دهد و با او ازدواج کند یا او را رها کند با ضربه چاقو دختر جوان را به قتل رسانده است.

آن طور که گزارش پلیس و بازجویی ها نشان می دهد او با مقتول رابطه داشته، البته مشخص است که این رابطه به عنف و با اکره نبوده است و دختر هم راضی بوده، اما به هر حال رابطه نامشروعی بین این دو جوان بوده که این خودش جرم است.

متهم به قتل و مقتول هر دو از ۱۵ سالگی با هم رابطه داشته اند و خانواده هر دوی آنها در جریان بوده اند بنابراین هر دو خانواده مقصر این قتل هستند، البته به لحاظ قانونی آنها مسوولیتی ندارند و متهم اصلی خسرو است، اما باید توجه بیشتر به روابط فرزندانشان می کردند.

نماینده دادستان ادامه می دهد: خسرو وقتی با خواسته رویا مبنی بر ازدواج روبه رو می شود، قبول نمی کند و وقتی دختر جوان او را تهدید به شکایت می کند چاقو را از جیبش بیرون می آورد و به مقتول می زند.

با توجه به اتفاقی که افتاده به نظر می رسد مقتول به خاطر شرایط خانوادگی اش و این که با متهم رابطه داشته اصرار بر ازدواج کرده و متهم هم برای این که او را بترساند به سمتش حمله و بعد هم چاقو را به بدن دختر جوان فرو کرده است.

او در مورد ادعای متهم در مورد این که قصد قتل نداشته، می گوید: اگر این طور بود متهم به مقتول کمک می کرد و او را به بیمارستان می رساند، اما او جسم نیمه جان دختر را رها کرده و متواری شده است بنابراین از نظر دادسرا این جوان کاری کرده که جرم و مستحق مجازات است. کاری که او کرده شرایط قتل عمد است و خانواده مقتول هم درخواست قصاص کرده اند. از نظر دادسرا هم او مجرم است، اما تصمیم نهایی با دادگاه است.

نمی خواستم بکشمش

خسرو، جوان دانشجو که فکر می کرد با ورود به زندگی اش متحول می شود و به روزهای خوب زندگی فکر می کرد، به خاطر قتلی که مرتکب شده خودش را در زندان می بیند. این جوان که به خاطر عذاب وجدان مرتب گریه می کند، جزئیات قتل رویا، دختر مورد علاقه اش را توضیح می دهد.

تو و رویا چه مدتی با هم دوست بودید؟

ما وقتی آشنا شدیم که ۱۵ ساله بودیم. من و رویا همسایه بودیم و وقتی با هم دوست شدیم من عاشقش شدم.کم کم آنقدر به او علاقه مند شدم که دیگر نتوانستم فراموشش کنم و به او گفتم که می خواهم به خواستگاری اش بیایم.

شما که با هم خوب بودید و به گفته خودت عاشق رویا بودی چرا او را ؟

من هنوز هم عاشق رویا هستم و آنقدر دوستش دارم که نمی توانم فراموشش کنم. قتل او یک حادثه بود. من اصلا نمی خواستم او را بکشم.

در دادسرا مدعی شدی که با رویا رابطه داشتی درست است؟

بله ما با هم بارها رابطه داشتیم چون من به رویا قول داده بودم که با او ازدواج کنم، او قبول کرد که با من رابطه داشته باشد. البته من هیچ وقت زیرقولم نزدم. تا لحظه آخر هم به او گفتم که می خواهمش و سر قولم هستم.

چرا با هم دعوا کردید؟

رویا به من گفت که بیا با هم ازدواج کنیم، گفتم حتما این کار را می کنم، اما حالا نمی توانم. گفت باید حالا این کار را بکنیم. وقتی من مخالفت کردم گفت که اگر با من ازدواج نکنی از تو شکایت می کنم و می گویم که با من رابطه داشتی، آنقدر این حرف را تکرار کرد که نتوانستم خودم را کنترل کنم به همین خاطر چاقو درآوردم.

تو مدعی هستی که واقعا می خواستی با مقتول ازدواج کنی پس چرا وقتی او به تو اصرار کرد که حالا ازدواج کنید، قبول نکردی؟

من دانشجو بودم و دو سال بود که درس می خواندم. سربازی نرفته بودم و شغلی هم نداشتم. به هر حال زندگی مشترک شرایطی خاص داشت که باید آن را قبول می کردیم، اما در این شرایط من نمی توانستم کاری بکنم. به همین خاطر اصرار می کردم کمی بیشتر صبر کنیم.

حالا بگو چرا رویا اصرار داشت که هر چه زودتر با هم ازدواج کنید؟

می گفت می ترسد من رهایش کنم در حالی که من به او اطمینان داده بودم این کار را نمی کنم. درخواست کردم که تحمل کند، اما می گفت دیگر به خاطر من صبر نمی کند.

خانواده رویا در جریان بودند که تو با دخترشان رابطه داری؟

بله، مادرش در جریان بود. حتی بعضی وقت ها که به خانه شان می رفتم تا با هم رابطه داشته باشیم مادرش در خانه بود. البته در مورد پدرش چیزی نمی دانم، اما مطمئن هستم که مادرش در جریان قرار داشت.

پس ترس رویا از چه بود؟

حرف درستی به من نمی زد و من واقعا نمی دانم از چه می ترسید، اما آن روز خیلی اصرار داشت که من هر چه زودتر به خواستگاری اش بروم.

تو همیشه با خودت چاقو حمل می کردی؟

از وقتی با رویا آشنا شده بودم چاقو حمل می کردم، رویا از من خواسته بود که چاقو داشته باشم.

چرا، مگر رویا از چیزی می ترسید؟

نه. اما به من می گفت که دوست دارد من چاقو داشته باشم و به خاطرش دعوا کنم. من هم قبول کردم چون واقعا رویا را دوست داشتم.

چرا رویا از تو می خواست به خاطرش دعوا کنی؟

چون فکر می کرد اگر به خاطرش دعوا کنم حتما خیلی دوستش دارم. به همین خاطر به من می گفت هر وقت به من متلک گفتند بیا دعوا کن.

تو هم دعوا کردی؟

بعضی وقت ها این کار را می کردم، البته من زیاد اهل دعوا نبودم، اما برای این که به رویا ثابت کنم دوستش دارم چند بار این کار را کردم.

مادر رویا می گوید تو دخترش را اغفال کردی. درست است؟

نه من این کار را نکردم. او خودش می داند رابطه من با دخترش با رضایت کامل بود. من او را مجبور نکرده بودم، ضمن این که او در جریان این رابطه بود.

چرا بعد از این که رویا را با چاقو زدی فرار کردی؟

ترسیده بودم. آنقدر ترسیدم که حتی راه خانه را گم کرده بودم. وقتی موضوع را به خواهرم گفتم سعی کرد کمک کند، حتی با مادر رویا تماس گرفت و موضوع را گفت اما کار از کار گذشته بود.

حرفی با اولیای دم داری؟

من در دادگاه به پایشان افتادم و درخواست بخشش کردم و گفتم که از کارم خیلی پشیمان هستم، من تا پایان عمرم مدیون رویا هستم و درخواست دارم خانواده اش به جوانی من کنند و من را ببخشند.

هرگز نمی بخشیم

و مادر رویا درخواست قصاص کرده اند و می گویند از این خواسته گذشت نمی کنند. مادر رویا می گوید: نمی توانم خسرو را ببخشم. او دخترم را از من گرفت و حالا باید تاوانش را پس دهد.

او می گوید: ما با هم همسایه بودیم و رفت و آمد خانوادگی داشتیم. خسرو هم با خانواده اش پیش ما می آمد، گاهی هم تنها می آمد و کاری داشت انجام می داد. من اصلا باورم نمی شد که آنها با هم رابطه داشته باشند و فکر نمی کردم که خسرو این طور به ما خیانت کند. من او را مثل خودم می دانستم.

وقتی خواهر خسرو با من تماس گرفت و گفت برادرش رویا را زخمی کرده اصلا نمی دانستم باید چه کنم. به بیمارستان که رسیدم دیدم دخترم مرده است. اگر خسرو به خواستگاری رویا می آمد ما مخالفتی نمی کردیم و لزومی نداشت که دخترم را بکشد. حتی اگر دوست نداشت به رابطه اش با رویا ادامه دهد، می توانست برود. دلیلی نداشت که این طور دخترم را بکشد.

او می گوید: خسرو به دست و پای من افتاد و از من خواست که او را ببخشم، اما من این کار را نمی کنم و حتی شده خانه ام را بفروشم تفاضل دیه را می پردازم تا قاتل دخترم قصاص شود. من هرگز او را نمی بخشم.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ برچسب:, توسط علي